خشك سيم و خشك چوب و خشك
پوست
از كجا مي آيد اين آواي دوست
در ميان رفتگان و ماندگان
نام بلند" اسماعيل نواب صفا" در آسمان فرهنگ و ادب پارسي
چون ستاره اي فروزان است . سال ها است نغمه هاي خنيا گران ترانه
هاي دلنشين او در آسمان كشور عزيزمان گل افشاني مي كند و عطر كلام
سحر انگيزش روح و جانمان را به عشق و معرفت صيقل مي دهد . "رفته"
هاي "عمر گذشته" را چون" كبوتر بهشتي" به"
ارمغان طبيعت" پيشكش مي كند . "گواه عشق" را در "روياي
هستي" به "گيسوي شب" پيوند مي زند "صبح خندان
"را با نغمه ي "پرستوي" خود در "گلشن هستي"
دلربا مي كند . "نقش غم" را در "دنياي اشك"
هر عاشقي "مهر آفرين" مي سازد . "نيلوفر" ،
"تك درخت "، "جواني" گواه عشق اين" باغبان
خسته" ي روزگار بود . فرجام عمرش "ساقي "را مي طلبيد
تا "ساغر عمر رفته" را با ياران عزيزش نوش جان كند .افسوس
كه يارانش" بي خبر"، "بار سفر بستند" و "ناله
ي دل" او را به آسمان كشاندند . صبا ،خالقي ،عبادي ،يا حقي
،خالدي ، وفادار ،بنان ،قوامي ،رفيعي ، وزيري "گواه عشق"
او بودند كه با رفتنشان پير مرد گوشه نشين را" هستي سوز"
كردند اما" مستي عاشقانه" و "ناله ي شبگير"
او نشان " گرمي عشق" جاودانه اش بود. تمام اين "آشفتگي"
ها" بهانه "اي براي "زلف يار" گشت تا در غربت
مرگ به يارانش بپيوندد. روانش شاد.
ادامه...
|